دورم از تو
بي قرار گرماي دلت ، مي لرزم اينجا
احساس مي شوي ...
چون سايه ي خميده بر ديوار
مي رقصي بر بي تابي من
و چه نزديک است خاطراتت
چسپيده به ذهنم
نقش بي همتاي رخسار تو ...
دلتنگي ام را مي پوشانم
با بستري از کلمات
اما باز
کسي در دلم
تو را صدا مي زند
اي آرامش دهنده ي شب هاي بي قراريم ...
برگرد