نميدانم ستاره شمردنها تا به کي بايد کار من باشد؟ نميدانم به روي ايوان شب تنها نشستن ها تا به کي بايد کار من باشد؟ نميدانم به اميد قاصدک شادي نشستن ها تا به کي بايد همراه من باشد؟!!
چقدر در سکوت و خلوت و خاموشي بايد دست و پا بزنم؟ چقدر در لابه لاي شعله هاي آتش انتظار پر و بالم بسوزد و من ضبحه نزنم و خاموش بمانم!! چقدر به حوض خالي و يخ بسته حياظ خيره بمانم و در انتظار ماهي قرمز باشم؟ چقدر به آسمان ابري و تيره خيره بمانم و در حسرت مهتاب و ستارگان باشم ؟چقدر شبهايي پنجشنبه را گريه کنم؟ چقدر روز و شبها را بشمارم تا تو بيايي!!